داستان زندگی حضرت عمر (رض)
عُمَر بن خَطّاب بن نُفَیل از صحابه پیامبر اکرم (ص) و خلیفه دوم مسلمانان است. او به وصیت خلیفه اول به خلافت رسید و حدود ده سال حکومت کرد.
داستان زندگی حضرت عمر (عمر بن خطاب)
روزي حضرت عمر(رض) شمشير به دوش، ازخانه خارج ميشود تا رسول الله (ص)را به قتل برساند. در بين راه با يكي از اقوامش روبرو ميشود. نعیم میپرسد: به كجا ميروي؟ ميگويد: ميروم تا اين كس را به قتل برسانم. نعيم گفت: به خدا قسم خود را گول ميزني. آيا گمان ميكني . فرزندان عبدمناف (يعني بني هاشم) تو را رها میکنند؟ گذشته از اين آيا بهتر نيست كه به فكر خويش و قومت باشي
كه پيرو همين كسي شدهاند كه ميگويي؟ عمر متعجب شده ميپرسد: كدام خويش و قوم؟ نعيم ميگويد: خواهرت “فاطمه” وشوهرش “سعيد بن زيد”(پسر عمويت). عمر بيدرنگ راه خود را تغيير ميدهد و به طرف خانه خواهرش ميشتابد. همين كه به آنجا ميرسد، صداي خواندن چيزي به گوشش ميرسد، خواهرش احساس ميكند كسي ميآيد، لذا “خباب بن الارت” را كه به آنها قرآن ميآموخت با ورقه قرآن كه در دستش بود، در جايي از خانه پنهان ميكند.
لینک کمکی
نظرات